اتفاقی عجیب وخواندنی که دل مومن قشمی را به لرزه در آورده است . ج.ذاکرخواهی در گفتگوی ویژه با خبرنگار هرمزآنلاین عنوان کرد: من یکی از مومنانی هستم که تا بحال نمازم قضا نشده است وهمیشه تابع دستورات اسلام ورهبر معظم انقلاب بوده ام وهستم ،چند روزی بود آنقدر دستم تنگ وزیر فشاربودم که احساس […]
اتفاقی عجیب وخواندنی که دل مومن قشمی را به لرزه در آورده است .
ج.ذاکرخواهی در گفتگوی ویژه با خبرنگار هرمزآنلاین عنوان کرد: من یکی از مومنانی هستم که تا بحال نمازم قضا نشده است وهمیشه تابع دستورات اسلام ورهبر معظم انقلاب بوده ام وهستم ،چند روزی بود آنقدر دستم تنگ وزیر فشاربودم که احساس می کردم همه ی بلاهای دنیا بر سرم آمده است.
وی خاطره ی عجیب خود را اینگونه بیان کرد:در کنار زن و دخترانم نشسته بودم درحالی که از خدای خودم گلایه می کردم که من چندین سال است ازدواج کرده ام
ولی هنوز خانه وامکانات لازم را ندارم انقدر گلایه کردم که خودم از خودم ناراحت شدم،ازجا برخواستم به میوه فروشی رفتم ویک کیلو خیارسبز
ویک کیلو سیب خریدم؛ جالب اینجاست من تنها میوه ایی که زیاد دوست ندارم خیارسبز است نمیدانم چرا اون روز یک کیلو از این میوه را گرفتم؛
درحالی که نیمی از این خیار سبز را خوردم به کلماتی عجیب رسیدم دست ازخوردن کشیدم وبه خوبی به اون خیارنگاه کردم قلبم تند تند میزد ترسیده بودم؛
وقتی جمله ی “لا إله إلا الله” روی خیارسبزدیدم رفتم به سراغ بزرگان محله این مسئله باعث شگفتی بزرگان آن بخش شده بود،کسی قادر به حل این مسئله نبود؛
من که خیلی کنجکاو بودم این خیار را بانوشته ی “لا إله إلا الله”به پیش یکی ازروحانیون این شهرستان بردم وآنچه که اتفاق افتاده بود بر او ذکر کردم
روحانی محله دستی برصورت من کشید وگفت برواز خدای خودت شاکر باش این نشانه ایی از عظمت وبرزگی خداوند متعال است.
ذاکرخواهی در پایان تصریح کرد:از این لحظه به بعد زندگی تازه ایی برایم شروع شده است .
Δ