یادش بخیر روزی که بچه بودیم ، چه خوش بودیم ، وقتی که غصه داشتیم بدو بدو می رفتیم کنار ساحل هرچی می تونستیم داد می زدیم تنی به آب می زدیم . وقتی می آمدیم بیرون یادمون می رفت چرا ناراحت بودیم آخه دریا ناراحتی را از ما می گرفت . آنقدر در خوشی […]
یادش بخیر روزی که بچه بودیم ، چه خوش بودیم ، وقتی که غصه داشتیم بدو بدو می رفتیم کنار ساحل هرچی می تونستیم داد می زدیم تنی به آب می زدیم .
وقتی می آمدیم بیرون یادمون می رفت چرا ناراحت بودیم آخه دریا ناراحتی را از ما می گرفت . آنقدر در خوشی دریا بودیم که فکر نمی کردم روزی خاطرات بچگیمو دیگه نبینم.
یادش به خیر کنار ساحل وقتی می رفتیم منجلی (نوعی ماهیگیری ) وقتی می رفتیم کنار دریا و ماهی می گرفتیم وقتی کنار دریا قایق سواری می کردیم، وقتی با قوطی روغنی قایق می ساختیم .
یادش بخیر وقتی تراکتور قایق ها رو بالامی کشید ( برای حمل قایق موتوری به ساحل از تراکتور استفاده می شد) ما هم سوار می شدیم و عشق دنیا رو داشتیم.
یادش به خیر…
می بینم همش می گم یادش به خیر ، آخه دیگه اون شادی ها اون غصه های شیرین ، اون قشنگی ها و قصه ها ، همه پر.
کنار ساحل که می رم سایه سنگین دیدم ، دریا نبود نمی دونم ، خشکی شده دنیای ما ، دیگه نمی بینم خوشی رو یادش بخیر
به جای قایق موتوری ماشین اومد،چقدر زیاد ، یادش بخیر لنچ های کنار ساحل و یادش بخیر بچه ماهیها ماتیتارو ، به جای اون همه خوشی پاساژ اومد ماشین اومد نه چی میگم غصه اومد همش ببین بدبختی رو ، قشنگی نیست ، بلندی نیست ، عشقی نیست ، کنار ساحل که می رم یاد می کنم دریا رو ، یاد می کنم خدا رو ، ولی انگار حالا پول میاد کنار ما ، غصه می یاد کنار ما ، بچه هامون نمی دونند ، زندگی قشنگ چیه ، فکر می کنند مجتمع ها زندگی شیرین شده ، آرزو دارم که فقط اسکله تخته ای (اسکله قدیمی شهر که از میراث گذشتگان مردم قشم بود ) خراب شده دیگه دریا رو نگن می خوان خرابش بکنند، تو دنیای که واسه یک وجب خاک قشنگ اینهمه پول می دن نمی دونم چرا ، تو شهر ما اینطوریه .
بازم می نویسم براتون ، آخه غصه هامون زیاد شده..
انشاءالله که این روزهای سیاه تموم بشه
Δ