مردم جزیره قشم تاریخى سرشار از جنگ و تهاجم اقوام گوناگون دارند. همچنین، خاطرى انباشته از اتفاقات طبیعى که خسارات بىشمار بر آنها وارد آورده است. باران کم، معیشت تنگ و متعاقب آن اجبار در پرداختن به کارهاى سنگین براى گذران زندگى، بىپناهى و هزار و یک عامل غمافزاى دیگر، زندگى اندوهناک براى ایشان مهیا […]
مردم جزیره قشم تاریخى سرشار از جنگ و تهاجم اقوام گوناگون دارند. همچنین، خاطرى انباشته از اتفاقات طبیعى که خسارات بىشمار بر آنها وارد آورده است. باران کم، معیشت تنگ و متعاقب آن اجبار در پرداختن به کارهاى سنگین براى گذران زندگى، بىپناهى و هزار و یک عامل غمافزاى دیگر، زندگى اندوهناک براى ایشان مهیا کرده است که بازتاب آن در موسیقى جزیره به خوبى پیداست. آنچه که چرایى موسیقى در جزیره را رقم مىزند همین اندوه بسیار است.
موسیقى تجلى کامل غمگریزى این مردم است. آنها همهى شادى خود را در موسیقىشان جاى دادهاند و همان جا نیز جستوجویش مىکنند. تعداد سازهاى کوبهاى، ملودىهاى کوتاه و سرعت اجرایى قابل توجه، همچنین نقش عمدهى کوبهاىها، چاک (دست زدن، یا با دو قطعه چوب ریتم را همراهى کردن) و همآوازى، همه و همه براى ایجاد شادى و شادمانى است.
شاید فراموشى زودهنگام مرگ عزیزان نیز علاوه برنقش مناسب مذهب و دستورات دینى، نوعى غمگریزى در فرهنگ این مردم پدید آورده است. مرگ نزدیکان را سخت نمىگیرند و به سرعت از تلخى آن مىگذرند، پس موسیقى سوگ و عزادارى جایگاهى در این فرهنگ ندارد به عکس آن مردم کرد و لُر مرگ عزیران را بسیار برخود سخت مىگیرند و با موسیقى شکوهمندى شخص متوفى را به خاک مىسپارند.
بنابراین، موسیقى در جزیره قشم بیش از هر چیز میوهى شادى طلبى، رفع نیاز و غمگریزى است.
جلوههاى گوناگون موسیقى در جزیره قشم با توجه به آمار جمعیت، پراکندگى آن و وسعت جغرافیایى، بسیار جالب توجه است.
موسیقىهاى موجود در جزیره در یک نگاه کلى به شرح زیر قابل بررسى هستند:
در استان هرمزگان و نوار ساحلى تا بوشهر سازهایى مرسوم بوده است که به آن لیوا (Liva) مىگفتهاند. لیوا شامل یک ساز بادى و یک ساز پوستى (= دهل بزرگ) بوده است که معمولاً در مراسم شادى و سرور از آنها استفاده مىکردهاند و با آن رقصهاى فردى و جمعى (بیشتر جمعى) با ریتمهاى خاص خود را اجرا مىکردهاند. رقص خنجر که نمادىترین کاربرى خنجر در جنگهاى تن به تن است و نیز رقصى دیگر که به آن لیوا (Liva) مىگفتهاند از این مقولهاند که به مرور زمان فرمهاى اجرایى رقص عوض شده و سازهاى دیگرى به آن اضافه شده است که از آن جمله به خصوص در منطقه هرمزگان و در جزیره قشم مىتوان به سازهاى
قلم (یا کلم، که همان نى جفت است که به آن دو زله هم مىگویند)، کسر (Keser)، دهل و پیپه (pipe) اشاره کرد.
ـ گپ دهل (Gap Dohol) یا مارساز (Mar Saz)
۲ ـ جره jorre(h) که خود نوعى دهل است و همانگونه که از نام آن برمىآید از مارساز کوچکتر است. از این ساز فقط در مراسم شادمانى و سرور استفاده مىکنند و در مراسم سوک و عزا کاربرى ندارد.
۳ ـ تمپک ـ یا تمبک ـ سازى است که در مجموع سازهاى یاد شده، گروه را همراهى مىکند و حفظ پایه و نیز ضربها با این ساز است.
۴ ـ نوعى دهل هم هست که از گپ دهل (= مارساز) کوچکتر است. از این ساز به همراه کسر و پیپه استفاده مىکنند (کسر نوعى دهل کوتاه است).
۵ ـ سما (Samma) که باید نام اصلى آن سماع باشد همان دف یا دایره است که بیشتر در مولودىخوانى و مراسم زار (Zar) کاربرى دارد. در گروههاى اجرایى، متناسب با تعداد اجراکنندگان و تعداد تماشاگران، تعداد سماع هم زیاد مىشود. بهطور متوسط پنج سماع (= دایره = دف) در اجراهاى گروهى به کار مىبرند.
در قشم این ساز براى همراهى با عود (= بربت = باربد) که در محل به آن گبوس هم مىگویند استفاده مىشود.
در مراسم زار از سازهایى به نام تنبیره (یا تنبوره) استفاده مىشود که فقط توسط بابا زار و یا شخص دیگرى که او اجازه بدهد نواخته مىشود. مضراب این ساز از شاخ گاو یا گوسفندى که براى اجراى مراسم قربانى شده ساخته مىشود.
گستردگى انواع موسیقى در قشم نسبت به وسعت جغرافیایى و جمعیت بومى آن بسیار قابل توجه است. تعداد سازهاى کوبهاى و حضور آواز در اشکال گوناگون نشان از وسعت و پویایى ذهن موسیقایى مردم این جزیره دارد.
مقوله ریتم در قشم به تنهایى مىتواند در شمایل یک موسیقى تمام عیار جلوه کند و شنونده را در هزار توى خود متحیر سازد.
عود (بربط) به عنوان تنها ساز زهى زخمهاى موجود در جزیره در اکثر مراسم و محافل مردم حضور دارد. اغلب آهنگسازان و ترانهسرایان قشم عود مىنوازند. این ساز در بسیارى از نقاط دنیا با عناوین گوناگون لوط، قبوس و… وجود دارد و در هر شهر و دیار با فواصل موسیقایى ویژه جلوهاى خاص از موسیقى را ارائه مىدهد. تعداد عودنوازان در قشم در مقایسه با کشور ما که شمار نوازندگان برجسته این ساز به تعداد انگشتان دست نمىرسد، بسیار قابل تأمل است.
این موسیقى به صورت گروهى با ترکیب یک نى جفتى، یک ”دهل“ یک کسر، یک ”پیپه“ تعدادى چاک (که بستگى به حضور افراد دارد) و گروه همخوان اجرا مىشود. سازهاى کوبهاى در موسیقى نى جفتى مکمل یکدیگرند و هر یک بخشى از ریتم را اجرا مىکنند به شکلى که با پر کردن فضاى خالى و سکوت یکى، توسط دیگرى، یک ریتم کامل شده را به گوش مىرسانند.
نوازنده نى جفتى در ساز خود مىخواند و شعر مىنوازد. ملودى این موسیقى با شعر آمیخته است؛ همان شعر را یک خواننده آغاز مىکند و گروه همخوان به شکل زیبایى به همراهى مىپردازند. اغلب ترانهها ـ یا به اصطلاح بومى ”شعرها“ ـ دو جملهاى هستند که به صورت سؤال و جواب اجرا مىشوند. این موسیقى اغلب با کوبهاىها از تمپوهاى سنگین آغاز مىشود، ”جفتی“ بر فراز آنها چند بند آواز اجرا مىکند و به آرامى ترانه را متناسب با ریتم کوبهاىها آغاز مىکند. در پى آن آواز توسط تکخوان، گروه همخوان و چاکزنها ادامه مىیابد. هر شعر، گاه فقط یک یا چند بند کوتاه است که پس از چندبار تکرار توسط جفتى عوض مىشود. براى عوض کردن ترانهها معمولاً جفتى بعد از چندبار تکرار یک ترانه چند ملودى آوازى مىنوازد که در یک مجموعهى اجرایى نقش ترجیعبند را به خود مىگیرند. البته ترجیعبندى که در هر بار ممکن است ملودى آوازى اول تکرار نشده و ملودى دیگرى نواخته شود. این تنوعگاه مجموعه موسیقى را به یک ترکیببند بیشتر نزدیک مىکند. تعداد اشعار یا ترانههاى جفتى بسیار است و فواصل آن اغلب بر فواصل دانگهاى دستگاه شور، البته با در نظر گرفتن اختلافاتى در بعضى فواصل (بسته به فواصلى که با تعبیه سوراخهاى سطح نى تولید مىشوند) منطبق است.
موسیقى نى جفتى یکى از کهنترین موسیقىهاى موجود در جزیره است که احتمال مىرود میراث فرهنگهاى مجاور جزیره به ویژه شهرستانها و روستاهاى استان هرمزگان باشد اما به هر حال این جنس موسیقى امرو در جزیره حیات دارد و اشعار آن با لهجهى اهالى اجرا مىشوند.
در روستاى سلخ، در ساحل جنوبى قشم، گاه شبها صداى نواختن طبل و آواز جمعى شنیده مىشود که خبر از مراسمى مىدهد که در منزل یکى از اهالى روستا در حال برگزارى است و در آن تعدادى از مردان و زنان روستا به دور هم جمع مىشوند و در ضربکوب دهلها دست مىزنند و همخوانى مىکنند. این مراسم، به خاطر شفا یافتن بیمارى است که گویا دچار اختلال روانى شده و به همین دلیل نیز از شیوه درمان زار براى درمان خود استفاده مىکند.
آیین مراسم زار شیوهاى سنتى براى مداواى اهل هوا است که با استفاده از نواى طبل و سازهاى خاص انجام مىپذیرد. اهل هوا کسانى هستند که گرفتار یکى از بادها مىشوند. بومیان سواحل جنوب ایران بادها را قواى مرموز و جادویى مىدانند که همه جا هستند و بر نوع بشر مسلطاند و هیچکس را قدرت مقابله با آنها نیست و آدمیزاد در مقابل آنها راهى جز قربانى دادن و تسلیم ندارد.
آنها معتقدند که بادها همچون آدمیان: مهربان یا بىرحم، کور یا بینا، کافر یا مسلمان هستند. وقتى باد به سراغ کسى رفت و او را مرکب خود کرد، دیر یا زود مریض و هوایىاش مىکند. پس، براى رهایى از درد و رنج باد باید نزد بابا یا ماماى آن باد رفت. آنها براى پایین آوردن باد، مجالس و مراسم خاص ترتیب مىدهند که به آن ”عزیمه“ مىگویند و طى همین مراسم است که بابا یا ماما، باد را از تن بیمار بیرون مىکند. در مجلس ”عزیمه“ سفرهاى انداخه مىشود که در آن چیزهایى است که باد دوست دارد و به وسیله همینهاست که باد صاف و بینا مىشود و شخص مبتلا در جرگه اهل هوا درمىآید.
تنها بابا یا ماماى زار ـ که همیشه سیاهپوست است ـ مىتواند مبتلایان را درمان کند. شخص مبتلا را مرکب یا فرس (faras) مىگویند و بابا و یا ماما کسى است که ابتدا خود او مرکب چندین زار و چندین باد مختلف بوده. وى بر اثر مرور زمان و ممارست و قدرتى که به دست آورده توانسته است بر باد مسلط و سوار شود.
براى هر زار، مجلس ویژه و قدیه و قربانى و مراسم و لوازم خاصى لازم است.
اهمیت بابا یا ماما در گرو تعداد خیزرانهاى اوست. آنان مىتوانند تا هفده خیزران داشته باشند. خیزران، عصایى است از چوب مخصوص که از چند بند تشکیل مىشود. مجالس زیر کردن یا پایین آوردن زار، بسته با اهمیت زار، ممکن است از چند ساعت تا چند شبانه روز طول بکشد. براى اغلب بیماران جسمى و روحى چنین مجالسى تشکیل مىدهند.
برگزارى مجالس و دعوت به بازى و ایفاى بازى و خواندن سرودها و آوازهاى جمعى، اغلب توسط دختران مبتلا به زار که دختران هوا نامیده مىشوند، انجام مىگیرد.
این مجالس ممکن است روزها و شبهاى متوالى طول بکشد. اگر بابا و ماما قادر به زیر کردن باد یا زار نشود، ناچار بیمار را نزد گپتران (یعنى بابا و ماماى بزرگ و معروف ولایت دیگر) مىفرستند. اگر در آنجا نیز زیر کردن باد و آزاد کردن بیمار ممکن نشود، در چنین حالتى بیمار را به حال خود رها مىکنند و با او مثل یک جنزده ابدى رفتار مىکنند.
مثلاً باد نوبان ـ که بادى مسلمان به شمار مىرود ـ تابلوى کامل یک افسردگى است که طى آن بیمار حال و حوصله کار کردن را از دست مىدهد. وى هنگام کار کردن از دیگران عقب مىافتد، میل به غذا را از دست مىدهد، خواب ندارد، اغلب در گوشهاى به عزلت مىنشیند و کم حرف مىزند و به اصطلاح اهل هوا ”جانش بد مىشود“.
ظهور این نوع پدیدههاى گروهى با توجه به اوضاع اجتماعى و اقتصادى تقریباً بسته و فرهنگ بدوى این مناطق تا حدود زیادى قابل فهم است. به عقیده گپتران یا بزرگان اهل هوا، بادها ناراحتىهایى هستند که طبابت پزشکان آنها را درمان نمىکند و جز با روش مخصوصى که قرنهاست میان ساحلنشینان و سیاهان مرسوم است درمان نمىشود.
این بادها قبل از رسیدن به سواحل ایران. و شاید در همین سواحل، رنگ و شکل اسلامى گرفتهاند و بعضى وردهاى جادویى افریقایى با شعرهایى در مدح پیغمبر اسلام مخلوط شدهاند. به ویژه مطهرات و محرمات اهل هوا به محرمات و مطهرات اسلامى بسیار شباهت پیدا کرده است.
براى اهل هوا محرماتى هست، به ترتیب زیر:
۱ ـ هیچ یک از اهل هوا حق ندارد به مرده دست بزند؛ چه مرده انسان باشد و چه لاشه حیوان.
۲ ـ اهل هوا نباید دست به نجاست بزنند یا خود را به آن آلوده کنند.
۳ ـ جارو و لنگه کفش و قلم و قلیان نباید از بالاى سر مبتلاى باد، رد شود.
۴ ـ لباس کثیف نباید به تن اهل هوا باشد.
۵ ـ اگر کسى سیگارش را بخواهد با آتش قلیان فردى از اهل هوا روشن کند باید اول اجازه بگیرد وگرنه باد آن فرد، به آزار مرکبش مىپردازد.
۶ ـ کسى از اهل هوا نباید مست کند یا با نامحرم نزدیکى نماید.
تعریف بادها و طبیعت آنها کاملاً مشخص نیست و با عقاید مربوط به جن، پرى، غول، دیو و درهم آمیخته است.
بومیان معتقدند که این بادها به صورت ارواح خبیثه هستند اما گاهى هم برخى از بزرگان و مشایخ بعد از مرگ به صورت باد درمىآیند. مانند شیخ شائب و شیخ شریف و البته اگر از آنها بپرسید که این دو شیخ کجا زندگى مىکردند و مدفن آنها کجاست یا چه اندازه از آنان اطلاع دارید، هیچیک پاسخ قانعکنندهاى ندارند که بدهند. لیکن گفته مىشود شیخ شائب اهل عدن بوده است و شیخ شریف یک سیاه عابد بوده است که سیاهان آن دوران اعتقاد زیادى به او داشتند و مىگویند در گذشته در عدن، قطر و بند لنگه هم دیده شده است.
بادهاى عمده و مشهور عبارتند از:
۱ ـ باد زار، که همه کافرند جز عدهاى معدود. این بادها را بهطور کلى باد سرخ مىگویند.
۲ ـ نوبان، بادى است که شخص را علیل و بىحرکت و افسرده مىکند.
۳ ـ مشایخ، بادهایى هستند مسلمان و پاک، عدهاى از اینها خطرناکند و عدهاى دیگر بىخطر که در سواحل مسلماننشین فراوانند.
۴ ـ باد جن، بادهاى زمینى یا زیرزمینى هستند. همه هم زنجیرى و آسیبرسان و خطرناک.
۵ ـ بادپرى، که دو نوعاند: پرىهاى کافر و پرىهاى اهل حساب. هردو، انسان را گرفتار مىکنند اما پرىهاى کافر خطرناکترند.
۶ ـ باد دیب یا دیو، که بیش از چهل گز بلند دارد و در بیابان و جزایر پیدا مىشود. این باد اگر با انسان برخورد کند در همان لحظه بىجان و خشکش مىکند.
۷ ـ باد غول، که از دور همچون شتر مستى پیدا مىشود و هر کسى را که سر راهش باشد بىجان مىکند.
معتقدند که از میان این بادها، سه باد اول شیوع بیشترى دارند.
در خصوص لوازم کار اهل هوا مىتوان این سازها را برشمرد:
دهل رحمانى: دهل بزرگ و دوسرى است که همیشه آن را از سه پایهاى مىآویزند و به آن از پایین تعدادى زنگوله مىبندند. نوازنده این ساز باید وضو داشته باشد.
دهل کسر: دهل کوچکى است که معمولاً وزن آهنگ را عوض مىکند و صداى نازکترى نسبت به دهل گپ دارد و در کنار دهل گپ قرار مىگیرد.
دهل گپ: این دهل بزرگترین دهل دو سر است.
دهل دوسر: معمولترین ساز ضربى است که در انواع مجالس از آن استفاده مىشود.
سینى: سینى نقرهاى یا ورشویى که در هر بازى استفاده مىشود تا ظرفهایى را که عطر، اسپند، کندور، گشته، تخممرغ محلى، ریحان و گلاب در آن است داخل آن بگذارند.
خیزران: خیزران را بهطور معمول از مسقط مىآورند. چوبهاى خیزران در مراسم زار با ورقهاى نقره و زنجیر به شکلهاى مختلف تزیین مىشوند که بهطور معمول بابازارها و مامازارها، هنگام خواندن اشعار و ارتباط روحى برقرار کردن با بیمار، به دست مىگیرند و گاه بیمار سرپا مىایستد و به کمک خیزران مىرقصد.
جینگ: دایرهاى کوچک ه دورتادور آن را زنگوله مىبندند.
چادر: هریک از بیماران زار علاوه بر لباس مخصوص یک چادر هم دارند که هرکس برحسب سلیقه خود آن را تهیه مىکند. چادر باید همیشه معطر و پاکیزه باشد. روزهاى دوشنبه و جمعه، که مراسم برگزار نمىشود، چادر را مىشویند و بخور مىدهند تا هنگام اجراى مراسم اگر بیمار از حال خارج شد چادرش را بر سرش پهن کنند و کندور جلوى دماغش دود دهند.
تمبیره: به آن تمبور هم مىگویند. سازى است زهى مخصوص باد نوبان. کاسه بزرگى دارد که روى آن پوست گاو کشیده شده است و شش رشته زه دارد و دو دسته بلند ـ به شکل هفت ـ مثلثى را ساخته است که چوب سوم روى دو سر دو دسته قرار دارد و مضراب آن نیز شاخ گاو است.
منجور: پارچهاى کلفت است که سم بز را به آن مىآویزند و هنگام اجراى مراسم آن را تکان مىدهند تا صدا تولید کند و گاه به کمر مىبندند و مبتلایان به بیمارى زار با آن مىرقصند.
ماهیت زار را از زبانى که دارد مىشناسند و مىفهمند از کدام خاک یا از کدام دریا آمده است. شیوع زار همه جا یکسان نیست. مرکز اصلىشان همان سواحل است. وقتى بابا یا ماما احتمال مىدهد که شخص گرفتار یکى از زارها شده است او را مدت هفت روز در حجاب و دور از چشم دیگران نگه مىدارد. ابتدا بدن شخص مبتلا را خوب مىشویند و سپس تا مدت هفت روز نمىگذارند زن و سگ و مرغ ببیند. نیز در این مدت چشم هیچ زن محرم یا نامحرم نباید به روى بیمار بیفتد. اگر بیمار زن باشد او را از جلوى چشم مردها دور مىکنند. براى این منظور، اغلب مریض را در یک کپر خالى در کنار و دور از چشم دیگران نگه مىدارند و تنها ماما یا بابا مواظبت وى را به عهده مىگیرند. طى شبهایى که شخص مبتلا در حجاب نگه داشته مىشود، بابا یا ماما معجون یا دواى مخصوص زار را به تن وى مىمالند. این دوا گرهکو (Greku) نام دارد و از بیست و یک ماده درست شده است که مواد عمدهاش اینها هستند:
۱ـ ریحان ۲ ـ زعفران ۳ ـ بوکسش Boxesh (که از هند مىآورند) ۴ ـ هل ۵ ـ جوز ۶ ـ زبان جوجه (گیاهى است که در کوه مىروید) ۷ ـ گشت Gesht (چوبى است که از بمبئى مىآورند ۸ ـ …
همه بیست و یک ماده را در گلاب خیس مىکنند و هر شب به بدن بیمار مىمالند و مقدارى را نیز به خودش مىدهند که بخورد.
صبح روز بعد از پایان دوره حجاب، بدن بیمار را خوب تمیز مىکنند و خاک هفت راه را با هفت برگ گیاه بىخار مخلوط مىکنند و همراه ”گرهکو“ به تنش مىمالند و پیش از آنکه مراسم رسمى زار انجام شود، جن واردکننده زار به بدن بیمار را بیرون مىکنند. براى بیرون کردن جن، شخص مبتلا را مىخوابانند، انگشتان شست پاهایش را با موى بز به هم مىبندند. مقدارى سیفه (روغن ماهى) زیر بینى بیمار مىکشند و چند رشته موى بز یا موى سگ را آتش مىزنند و جلوى بینىاش مىگیرند. پس از آن بابا، به وسیله خیزران، جن را تهدید مىکند که از بدن بیمار خارج شوند. بر اثر ضربههایى که به تن بیمار مىزند، جن با جیغ و داد و فراوان، مرکبش را رها مىکند و مىگریزد. بعد از فرار جن، تنها باد زار در کله بیمار مىماند که براى زیر کردن زار، سفره و بساط و بازى و آواز و نذر و نیاز و خون و قربانى لازم است. براى تشکیل مجلس بازى، روز قبل از برگزارى آن، زنى که خود از اهل هواست خیزران به دست راه مىافتد و تکتک درها را مىزند و اهل هوا را براى بازى دعوت مىکند. این زن را خیزرانى مىگویند. بیشتر دعوتشدگان، دختران هوا هستند. در تمامى مدت شبانه روز هیچکس از مجلس بازى دور نمىشود و کسانى که خسته مىشوند روز را در همانجا مىخوابند و قبل از تاریک شدن هوا ساز و دهل مىزنند. ابتدا شخص مبتلا، شروع به لرزیدن مىکند و به تدریج لرزش بیشتر مىشود و از شانهها به تمام بدن سرایت مىکند. بازى وقتى به اوج خود مىرسد که کله شخص مبتلا، کاملاً پایین بیاید و ضمن تکانهاى شدیدى که مىخورد از ظرف خونى که در برابر او قرار دادهاند بخورد. در چنین مرحلهاى، علاوه بر شخص مبتلا، زار در درون عده دیگرى نیز پدیدار مىشود و همه در حال سر جنباندن از خود بىخود مىشوند و عین نقش روى زمین مىافتند. وقتى شخص مبتلا به زار، نقش مىشود او را از عقب مىگیرند و روى زمین دراز مىکنند بهطورى که سر بیمار به زمین نخورد. یک نفر پاهاى او را مىگیرد که در این حالت شخص مبتلا باید رو به قبله باشد.
سپس بابا به وى مىگوید با مشت محکم به سینه خود بکوبد. در همین هنگام است که زار، کالبد مرکبش را ترک مىکند. در این لحظه هیچیک از حاضران نباید صحبت کند. همه باید ساکت باشند وگرنه احتمال دارد زار وارد تن صحبتکننده بشود. وقتى زار از بدن خارج شد بیمار را روى دو زانو طورى خمیده مىنشانند که نوک انگشتان پایش به زمین نخورد. خارج شدن یا نشدن زار از بدن شخص مبتلا را بابا یا ماماى زار تشخیص مىدهد.
زارهاى مشهور هفتاد و دو نوع یا شاید بیشتر هستند. بابازارها و مامازارها معتقدند که آنها شفا دهنده این زارها نیستند و تنها واسطه هستند و مراسم را هدایت مىکنند. بابادرویش و ماماحنیفه از بزرگان این مراسم در شهر قشم بوده و باباسالم و پسرش بابادرویش از بزرگان مراسم زار در روستاى سلخ بودهاند. فرزندان و نوادگان ایشان وسایل کار ایشان و سازها را به یادگار نگه داشتهاند و مراسم زار را هرگاه لازم باشد در منزل خود اجرا مىکنند.
نوبان، به لحاظ شکل، به زار شبیه است با این تفاوت که اشعار خاص خود را دارد و در این مراسم ساز ”تنبیره“ نیز دهلها و آواز را همراهى مىکند. بعضى از پیرمردان معتقدند که تنبیره باید شعر را اجرا کند، اما امروز کسى در نوازندگى تنبیره در جزیره مهارت نواختن شعر ندارد.
مراسم نوبان نیز معمولاً مجریان خاص خود را دارد و بابا و ماماى خاص نوبان باید این مراسم را اجرا کنند.
یکى دیگر از قدیمىترین اشکال موسیقى جزیره آوازهاى ویژهى مراسم عروسى است که با همراه دهل اجرا مىشود و تقریباً امروز منسوخ شده است. فقط یک نفر از راویان این موسیقى هنوز در قید حیات است که هماورد خود را از دست داد. این دو تن یک مرد و یک زن بودند به نامهاى على ”سرودی“ و ”حمیده خانم“ که ظاهراً هیچ نسبتى به لحاظ خونى با هم نداشتهاند اما به دلیل نابینا بودن سرودى با یکدیگر در مراسم عروسى به ویژه محافل زنانه به اجراى موسیقى با آواز و دهل مىپرداختند. به گواه مسنترها، اغلب عروسىها با حضور ایشان همراه بوده است. این یک نمونه بسیار جالب از فرهنگ موسیقى جزیره است که نشان از نوازندگان و خوانندگان زن دارد.
مولودىخوانى نیز به همراه ”سمع“ (Sema) (دایره) و اغلب به صورت آواز جمعى اجرا مىشود که شامل ترانهها و دعاهایى است. مولودىخوانى هنگام ورود داماد به خانهى عروس در پایان مراسم عروسى و به میمنت و مبارکى براى پایدارى زندگى ایشان اجرا مىشود. در جزیره، مولودىخوانى اگرچه بخشى از موسیقى مذهبى است اما یکى از کاربردهاى مهم آن در مراسم عروسى است. اشعار مولودىخوانى معمولاً از کتاب ”برزنجی“ انتخاب مىشوند. این موسیقى توسط بعضى روحانیون خوش صدا نیز در اعیاد مذهبى ـ نظیر عید قربان و شب قبل تولد حضرت مهدى(عج) ـ نیز با اشعار عربى اجرا مىشوند که بسیار شنیدنى است.
حضور ساز ”سمع“ (دایره) در این مراسم متأخر است و پیش از این مولودىخوانى فقط آواز گروهى و سؤال و جواب بین تکخوان و گروه بوده است. قابل ذکر است که مولودىخوانى در مساجد بدون حضور ”سمع“ و فقط به صورت آوازى اجرا مىشود.
این موسیقى معمولاً توسط سه یا چهار ”دهل گپ“ (دهل بزرگ) سه ”سمع“ (دایره پوستى) یک تا، سه خواننده، گروه همخوان با عصاهایى از خیزران که هدایتکنندهى حرکات ایشان است و یک یا دو توس (سنجهاى کوچک دستى از جنس برنج) اجرا مىشود. گروه اجرایى این موسیقى دستکم بیست و پنج نفر هستند که در حال حرکت متناسب با صداى دهل و حرکت با ضرب قوى آوازخوانان و عصاکوبان نوعى از رقص را ارائه مىدهند. امروز این مراسم براى دامادبران به کار مىرود و گروه داماد را بر شترى سوار کرده و تا منزل عروس مشایعت مىکنند. البته شتر نیز در شهر قشم دیگر مرسوم نیست و داماد امروز کت شلوارپوش و کراواتى است! اما در بعضى روستاها هنوز این رسم با شتر به جاى مىآید. موسیقى این مراسم متشکل از سه ترانه است که از تمپوى (= سرعت اجراى موسیقى) نسبتاً سنگینى برخوردارند و یکى پس از دیگرى اجرا مىشوند اشعار ترانهها غالباً عربى است.
هرچند که چند ترانهى بومى با اشعار فارسى نیز در اشکالى از این مراسم اجرا مىشوند. اما در چند دههى پیش همین موسیقى تحت عنوان ”لىوا“ آواز ویژه کارگران لنج و کشتى بوده است که رنج راه و سنگینى کار را با آن مىکاستند. صف طولانى کارگرانى که بار بر دوش داشتند توسط یک یا چند نفر با صداى دهل به حرکات منظم دعوت مىشدند و کارگران، آوازخوانان با خوانندگان و دهلنوازان سؤال و جواب مىکردند در لىوا نقش دهل را پیتهاى حلبى نیز ایفا مىکردند.
اگرچه مراسم ”عضوا“ در قدیم مرسوم بوده و داماد را با همین مراسم مشایعت مىکردند، اما در حال حاضر از آن موسیقى که بىتردید باید ربطى به مراسم عروسى و دامادبران مىداشته اطلاعى نداریم. عضوا معمولاً در ساعات آخر عروسى از جلو بازار آغاز شده و در منزل عروس ختم مىشود. این مسیر را اجراکنندگان به همراه داماد پیاده طى مىکنند. عضوا یا رزیف در اعیاد مذهبى نیز اجرا مىشود. چنین به نظر مىرسد که ”عضوا“ نام رایج این مراسم نزد اعراب و ”رزیف“ نام رایج آن نزد مردم جزیره و حوزهى شمالى خلیج فارس است. درباره چگونگى تفاوتها و یا وجه تمسیه عضوا، رزیف و لىوا به پژوهش و دقت بیشترى نیاز هست.
وقتى که داماد وارد خانهى عروس مىشود، زنان حاضر در مجلس ترانههایى را به صورت گروهى و سؤال و جواب بین تکخوان و گروه اجرا مىکنند. در مراسم حنابندان نیز یک ترانه به صورت گروهى توسط زنان اجرا مىشود این ترانهها ساز همراهىکننده ندارند. ترانههاى نوع اول که شاید مهمترین بخش موسیقى زنان جزیره باشد ”باسنک“ یا واسونک نام دارند.
این ترانهها دو جملهاى و با اشعار فارسى به صورت گروهى اجرا مىشوند. احتمالاً واسونکها میراث استان فارس است تبادل مردم جزیره با مهاجران اهل فارس به ویژه شیراز کم نبوده است. هماکنون نیز تعداد شیرازىها در جزیره که براى کار ساکن مىشوند کم نیست.
کولیان همانند سایر مناطق ایران در جزیره نیز زندگى مىکنند. اغلب آنها در منطقه گوران حضور دارند. سازهاى رایج در میان کولیان شامل، سرنا، دهل، میروک (قیچک است) که سرنا و دهل احتمالاً توسط کولیان هرمزگان و میروک توسط کولیان بلوچستان به جزیره وارد شده است. مجموعه موسیقى آنها نیز مثل کولیان تمام ایران پراکندهنوازى و سعى در محفلگردانى است. قیچکنوازان گوران غالباً دورهگرد هستند.
مهمترین موسیقى مذهبى همان مولودخوانى است که در اعیاد مذهبى، بعثت پیامبر و تولد بزرگان دینى اجرا مىشود، همچنین در آخرین مرحله شب عروسى که داماد و عروس به حجله مىروند. اما نمونه دیگرى از موسیقى مذهبى تقریباً سه یا چهار روز پایانى ماه رمضان بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجدها اجرا مىشود که درونمایه آن وداع با رمضان و ماه خدا است. این موسیقى نیز یک آهنگ دوجملهاى است که به صورت سؤال و جواب بین تکخوان و گروه نمازگزاران اجرا مىشود. اشعار این مراسم بیشتر فارسى است که در خاطره شخصى تکخوان محفوظ است؛ این مراسم بسیار گیرا و دیدنى است.
ساز عود در جزیره قدمتى دیرینه ندارد. این ساز میراث کشورهاى حوزهى خلیج فارس است و توسط نوازندگانى که به کشورهاى عربى، به ویژه امارت سفر مىکردند ـ و تعدادى از آنها سالها در این کشورها مشغول به کار و زندگى بودهاند ـ به جزیره آمده است. اغلب آهنگهایى که با عود نواخته مىشود عربى است و تعداد معدودى از این آهنگها ایرانى است که از نظر ترتیب اجرایى فواصل ـ نت شاهد و ایست ـ کاملاً بردانگهاى دستگاهها و آوازهاى موسیقى ردیف دستگاهى منطبق نیست. فقط تعدادى ترانه در دستگاه سهگاه با عود اجرا مىشوند که لهجه موسیقایى آنها بیشتر به حوزهى موسیقى عرب نزدیک است. نوازندگان عود بیشتر در مراسم عروسى به اجرا مىپردازند که براساس خواست مردم و حضار مجلس هر آنچه که توان اجرایى آن را داشته باشند ارائه مىدهند. گسترهى اجرایى آنها تمام ترانههاى کوچه و بازار تهران، خوزستان، رادیوهاى ایران و حوزهى خلیج فارس و ترانههاى ساخته نوازندگان عربستان، یمن، امارات و آثار نوازندگان پیشکسوت جزیره را تشکیل مىدهد.
قطعات آوازى موسیقى عود شامل تقسیمهاى موسیقى عرب است. اما قابل توجه است که اجراى این ساز در قشم لهجهى موسیقایى قشمى دارد که به این موسیقى ارزشهاى خاصى بخشیده است. سازهاى ”درینگه“ ”دوسره“ یا ”بانگو“ ”جینگ“ یا ”تامبورین“ به همراه خواننده و گروه آواز عود را همراهى مىکنند. نوازندگان عود اغلب خوانندهاند و بعضى از آنها ترانهساز و شاعر ترانهها نیز هستند. این بخش از موسیقى عود به دلیل خلاقیت شخصى نوازنده. خارج از حوزهى موسیقى وارداتى یا باقى موارد، این موسیقى را بسیار بااهمیت جلوه مىدهد و دور از انصاف است که تکنیک بالاى نوازندگى و صداى زیباى بعضى از نوازندگان را در نظر نگیریم. به هر حال، موسیقى عود امروز بیش از موسیقىهاى دیگر در محافل مردم حضور دارد و طالب بیشترى نیز دارد.
نکته مهم دیگر، نوازندگان پر تعداد ساز عود در جزیره است که در هیچ حاى دیگرى از ایران این تعداد نوازنده عود نداریم. همین حکایت، عود را از یک ساز رسمى (که در تعاریف و طبقهبندى سازهاى ردیف موسیقى دستگاهى در سازهاى زهى زخمهاى جاى دارد) به یک ساز محلى تبدیل کرده است. چرا که با عود ترانههاى محلى را با لهجهى موسیقایى ویژهاى مىنوازند مثل دوتار، تنبور، قیچک، سرنا و در دیگر نقاط ایرانزمین.
این موسیقى نیز وارداتى است تأثیر همه روزه ارتباط با فرهنگ کشورهاى عربى حوزه خلیج فارس مردم جزیره را بهطور طبیعى به فرهنگ مجاورشان علاقهمند کرده است. نى چوبى موجود در جزیره که نزد مردم و نوازندگان به ”فلوت“ مشهور است، نى زبانهدار است که در مصر و کشورهاى شمال آفریقا به ویژه ممالک عرب زبان تا کشورهاى عربى حوزه خلیج فارس، تقریباً در میان تمامى اعراب استفاده از آن رایج است. مجموعه موسیقایى این ساز در جزیره تعدادى، مقامهاى آوازى موسیقى عرب، ”تقسیم“ و تعدادى ضربى است، همچنین امکانات نسبتاً خوبى براى بداههنوازى دارد. بهترین نوازنده این ساز هماکنون محمد منصورى وزیرى است. نى را معمولاً همان گروه کوبهاى که با عود به صحنه مىروند همراهى مىکنند.
چندى پیش مجموعهاى با نام ”جزیره قشم ـ هشت روایت“ اثر ۸ تن از آهنگسازان معاصر کشورمان به بازار موسیقى ارائه شد. در این اثر که توسط مؤسسه فرهنگى ـ انتشاراتى هرمس منتشر شده است، روایتهاى موسیقایى کاملاً آزادى توسط این هنرمندان از فضا، بافت اجتماعى، طبیعت و موسیقى بومى جزیره قشم گنجانده شده است.
مدیر نشر هرمس در مورد چگونگى انتخاب جزیره قشم براى موضوع کارشان مىگوید: ”این موضوع کاملاً اتفاقى بود. ما براى یکى از کارهایمان به سازهاى کوبهاى جنوبى احتیاج داشتیم و به دنبال این هدف بهمن بوستان (مدرس ادبیات در دانشگاهها) پاى ما را به جزیره قشم باز کرد. بعد از سفر ما به جزیره قشم، ناگهان از مسیر اصلى دور شدیم. در آن زمان هیئتى از مرکز موسیقى به آن جزیره آمده بود تا براى بخش محلى و بومى جشنواره موسیقى فجر (سال گذشته) دو گروه از گروههاى محلى جزیره انتخاب کند. اکثر آثار اجرا شده در آن پس از آنکه فکر اولیه تولید یک اثر تلفیقى بر مبناى موسیقى بومى و مراسم آیینى، بافت طبیعت و اجتماعى و حال و هواى جزیره قشم شکل گرفت، مذاکراتى با تنى چند از موسیقىدانها معاصر کشور انحام شد و نظر ۸ تن از آنها را براى شرکت در این برنامه جلب شد. بعد از آن، سفرى با این هنرمندان به جزیره قشم انجام پذیرفت. تا آنها هم از نزدیک با حال و هوا و موسیقى بومى آنجا آشنا شوند. طى این سفر، این هنرمندان هم با نوازندگان محلى جزیره آشنا شدند و حتى اجراى بداههاى با بومیان آن منطقه در هتل محل اقامتشان داشتند.
یکى از جالبترین قطعات این مجموعه ”یاطالب بلوز“ ساخته کریستف رضاعى است. مراسم رزیف از دیرباز در این جزیره برگزار مىشود. گویا زمانى که لنجهاى آن منطقه پارویى بودهاند، جاشویى بالاى عرضه لنج مىایستاده و با خواندن ریتمیک ذکر و جملات مذهبى، ریتم پاروزدن پاروزنان را حفظ مىکرده است. در حال حاضر هم بومیان آن منطقه با سازهاى کوبهاى نظیر دمام و دهل و غیره، همان مراسم را با همان موسیقى و با نوعى حرکات موزون که به پاروزدن شبیه است اجرا مىکنند.
رضاعى در موسیقى مراسم رزیف رگ و ریشه موسیقى آفریقایى را احساس مىکند. او معتقد است بردههایى که از مرکز و غرب آفریقا براى کار در مزارع توتون و تنباکو به آمریکاى شمالى منتقل شدند، به هنگام کار موسیقى محلى آفریقایى را زمزمه مىکردند که به نوعى همین امر پایهگذار موسیقى بلوز در بیش از یکصد سال اخیر شد. به نظر مىرسد شاید هر دوى این موسیقىها (بومى قشم و بلوز) ریشه مشترکى داشته باشند، چرا که از نظر رنگآمیزى کاملاً به موسیقى آفریقایى شبیه هستند. این دو نوع موسیقى حتى از نظر اجتماعى هم چندان بىربط نیستند، چرا که جزیره قشم در مسیر تردد کشتىهاى پرتغالى قرار داشته است و در این جزیره قلعهاى معروف به ”قلعه پرتغالىها“ وجود دارد و بردههاى آفریقایى که کشتىهاى پرتغالى جابهجا مىکردند به این جزیره هم راه پیدا کرده و با مردمان آن همنشین بودهاند و به نوعى هنرشان را منتقل کردهاند. قطعه یا طالب بلوز شامل صداهاى مستندى از موسیقى مراسم رزیف و فضاسازى یک گیتار (با نوازندگى آرش میتویى) به سبک بلوز است. نکته جالب این است که با اینکه در موسیقى بومى هیچ دخل و تصرفى نشده است. گیتار بلوز و موسیقى رزیف از نظر رنگبندى شباهت و همخوانى عجیبى با هم دارند. بخش اول این قطعه به تقابل زندگى ساده و سنتى مردم نطقه با محیط صنعتى و مدرن شده آن مىپردازد. یا به همزیستى تکنیک و سنت و در فضاسازى آن به نوعى از صداهاى صنعتى استفاده شده است و بخش دوم آن را گیتار جز ـ بلوز هنرمندانه آرش میتوبى مىآراید. اسم قطعه هم از دو واژه ”یاطالب“ که بومیان در مراسم آیین دائماً آن را تکرار مىکنند و ”بلوز“ که یک سبک موسیقایى است تشکیل شده است.
رضاعى در جایى گفته است: ”موقعیت جغرافیایى خاص قشم که قرون متمادى در مسیر تردد دریانوردن بوده، مردمان این منطقه را با فرهنگ و آداب و رسوم اقوام گوناگونى از ایران، اعراب، شبه قاره هند، آفریقا و حتى پرتغالىها آشنا ساخت. موسیقى بومى این جزیره پژواکى زنده از تلاقى مجموعه این فرهنگهاست که گویى گذشته این منطقه را توصیف مىکند… برخى از ارکان موسیقى جزیره، تداعىگر ریتمها و ملودىهایى است که خاستگاه آنها هزاران کیلومتر با این جزیره فاصله دارد و دربردارنده عناصرى از موسیقى آمریکاى لاتین، آفریقا و یا حتى موسیقى بلوز سیاهان آمریکاى شمالى است…“
در این مجموعه هر یک از هنرمندان برداشت کاملاً شخصى و آزاد خود را از جزیره قشم به وسیله موسیقى بیان کردهاند. مثلاً:
پیتر سلیمانىپور در قطعه ”دریاداد“ به خاصیت اجتماعى منطقه و رابطه بومیان با دریا پرداخته است.
سعید انصارى پروسه حضورش در این جزیره را به وسیله موسیقى بیان کرده است. در قطعه ”سوئیت قشم“ ساخته انصارى سه بخش اصلى وجود دارد؛ بخش اول که شور و شوق یک آدم شهرى را که پا به فضاى متفاوت و بیگانه گذاشته است بیان مىکند، فصل دوم که به مقطعى برمىگردد که انسان غربیه کمکم احساس مىکند جاى متفاوتى را شناخته است و فصل سوم به دورهاى برمىگردد که انصارى به همراه دوستانش با قایق به جنگل دریایى حرا رفتند و در سکوت جادویى زیباى آنجا به نوعى در طبیعت ترکیب شدند. جنگل حرا که در ساحل شمالى قشم واقع است و حدود ۲۰۰ کیلومترمربع وسعت دارد به هنگام مد دریا کاملاً در آب شناور است و به هنگام جزر دریا حتى ریشههاى درختان نمایان مىشوند.
کارن همایونفر هم قطعه ”ساحل سیمین“ را بر مبناى برداشت کاملاً آزاد خود از طبیعت قشم و تحتتأثیر حس شخصى خود به هنگام غروب در ساحل بسیار زیباى معروف به سیمین ساخته است. شیب این ساحل بسیار کم است و به هنگام جزر دریا وقتى که آب پایین مىرود، پهناى ساحل بسیار گسترده مىشود و با وجود این ماسههاى آن تا مدتها خیس مىمانند و بازتاب نور آسمان بر روى آن رنگ نقرهاى بسیار زیبایى را مىسازد.
فرهاد اسعدیان قطعه ”بام قشم“ در این مجموعه را دشتى در ارتفاعات مرکزى جزیره قشم که در کنار درهاى اعجابانگیز قرار گرفته و معروف به بام قشم است الهام گرفته است.
یکىدیگر از قطعات به یادماندنى این مجموعه مرسوم به ”زار“ ساخته محمدرضا علیقلى است. مراسم زار را بومیان قشم از مدتها پیش بر بالین بیماران خود انجام مىدادند و اعتقاد داشتند که با آیین زار مىتوانند مرض را از جسم بیمارشان دور کنند. در این مراسم، نوازندگانى با دمام و دهل و سازهاى کوبهاى دیگر وعدهاى آوازخوان (عمدتاً زن) حضور دارند که با حرکات موزون و خواندن ذکر در نهایت به حالت سما و از خود بىخود شدن مىرسند.
در قطعه علیقلى هم از سازهاى کوبهاى و هما حالت محلى و همان سناریو استفاده شده و فقط سازبندى متفاوت و رنگآمیزى برداشت هنرمند با اصل مراسم متفاوت است. علیقلى در مورد این قطعه گفته است: ”در اجراى اصلى زار، آوازها و نواهاى انسانى به همراه سازهاى کوبهاى نقش اصلى را دارند که من در این اجرا از رنگآمیزى سازهاى زهى و بادى در کنار کوبهاى، به همان روش اجرایى در اصل مراسم که تغییرات دینامیکى و نوانس از فروغ به اوج مىرسد، استفاده کردهام. مراسم زار در نزد من بیانگر تصویرى است از چرخه بزرگ هستى، از زاده شدن تا مرگ و تلاشى براى زایشى دیگر…“
دیگر قطعه زیباى این مجموعه با نام ”خرما“ ساخته رضا عسگرزاده به مراسم جشن خرما، زمانى که مردم محلى آیینهاى چیدن خرما از نخلستانها را برگزار مىکنند، برمىگردد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
Δ