محمد زبیری پژوهشگر جزیرتی است که بیست سال از عمرش را صرف تحقیق و پژوهش کرده است، شاید به جرات بتوان گفت، وی از معدود کسانی است که در سایه برج های انبوه، دغدغه ی فرهنگ مردم را داشت، کسی که هیچ گاه دیده نشد، در شهری که هر روز و هر لحظه اش سخن […]
محمد زبیری پژوهشگر جزیرتی است که بیست سال از عمرش را صرف تحقیق و پژوهش کرده است، شاید به جرات بتوان گفت، وی از معدود کسانی است که در سایه برج های انبوه، دغدغه ی فرهنگ مردم را داشت، کسی که هیچ گاه دیده نشد، در شهری که هر روز و هر لحظه اش سخن از فرهنگ می رفت، کسی این مرد دشداشه پوش روستایی جزیره را ندید که با چه عشق و علاقه و چه رنجی بیست سال از عمرش را به راه فرهنگ جزیره گزارد.
به گزارش هرمز ؛ شاید از فرهنگ جز در سیاق ظاهر و امری تبلیغی کاربردی دیگر در آنچه ما همه ش سود و سیمان دیدیم، گفتن و نوشتن، چون رنجی که بر خیلی ها رفت، سخت باشد. ولی همچنان ایمان داریم به فرهنگ و هم هنر این راه نجات انسان و هر گامی که در این راه برداشته شود.
زبیری مجموعه ای ارزشمند از فرهنگ مردم به نظم کشیده است؛ شعر شاید یکی از ویژگی های کار محمد زبیری باشد، اگرچه با تواضع می گوید که شاعر نیستم، ولی آنچه ما از کار او دیدیم جوهره ی تمام و کمال هنر است.
ویژگی دیگر کار زبیری وجه غالب پژوهشی این اثر ارزشمند است، پرداختن تقریباً به تمامی آداب و سنن و فرهنگ مردم جزیره که همچون گوش ماهی های ساحل چابهار و زیتون و سینمادریا، بی اغراق پر از مروارید است. این را یک پژوهشگر فرهنگ مردم بی شک بهتر از ما می تواند بفهمد.
محمد زبیری متولد سال ۱۳۲۸ خورشیدی در روستای دیرستان از توابع قشم است. زبیری شعر و شاعری را از بهر دلش پیشه خود ساخت و فرهنگ مردم را از سر علاقه؛ و از این راهگذر منبع عظیمی از فرهنگ مردم جزیره قشم پدید آمده است.
زبیری حدود ششصد چارپاره شعر سروده است که به گویش قشمی و دیرستانی است و شامل آداب و رسوم و سنن مردم جزیره است.
زبیری می گوید: این مجموعه شامل آیین ها، سنن و فرهنگ مردم جزیره ی قشم در زمینه های مختلف همچون آیین های عروسی، بازی های محلی، مشاغل، پوشاک، خوراک، امراض رایج دوره قدیم، و داروهای محلی و بسیاری موارد دیگر است که در مجموعه ای گرد آورده است.
زبیری می گوید که سعی کرده است هرچیزی را که مربوط به فرهنگ مردم است کار کند و معتقد است چیزی را جز در مواردی اندک، شاید در حدود پنج درصد از قلم افتاده باشد که آن هم در حال حاضر جهت تکمیل این اثر دارد کار می کند.
زبیری کارش را از سنه ی ۶۸ شمسی بر حسب علاقه ای که داشته شروع کرد و تمام دغدغه اش حفظ و احیای فرهنگ مردم بوده است. با این حال زبیری در این آشفته بازار نشر و هم فرهنگ در جزیره، هنوز تصمیمی بر چاپ این اثر ارزشمند نگرفته است. و هیچ مسؤولی هم به سراغش نرفت، وقتی همه داعیه دار حفظ فرهنگ بومی جزیره اند!
در معرفی این مجموعه باید گفت: کتاب شعری است به گویش قشمی که تمامی آیین های زندگی مردم جزیره به زبان شعر بیان کرده است.
این کار در صورت آوانگاری علمی می تواند در زمینه زبان شناسی نیز کار ارزشمندی برای زبان شناسان ایرانی و خارجی باشد. اصطلاحات و کلمه های موجود در این کتاب را می توان در کتابی مستقل تحت عنوان فرهنگ جامع واژه ها و اصطلاحات قشم، تدوین و منتشر کرد.
در ادامه نمونه هایی از اشعار محمد زبیری به گویش مردم جزیره آمده است:
ای دل غافل رفت زمُن
اُن روز شیرین و خَشُن
دَوران شاد کُوچَکی
مُندِه فقط یادی ازان
دختُن شَکِه گازی رَکا
گازی گُراغن جَک جَکا
شَو کِه شَخافت واهم شَگفت
چِن چِن و کاکَول چِک چِکا
***
پَسِین شَنِشت سا یه سِرا
شَکِردَه گازی تَک تُلا
گازی اِ خکُجُو و کرکُمُوچ
گا واودَ ستُم چِلِکا
گازی خانه کازی کِیا
یَک کَب دُو کَب وهای هایا
کاکا حَلِینگَو سا شَکِه
جُوکو تا فالی و دَبَیا
واهم شَگِه صف به کِتال
وا جِیمَه سَردَ رز بَندِ لال
دو صف شَوُوستا رُو به رُو
وا هَم شَخُو ندَه اِی شعار
سلام سلام ای خالَکی
علیک سلام ای خالَکی
هُندَیم به خاطِه دُخت شِما
ما دخت خُو نادَیم به شما
گاو گُسالَه بَیتُو اِدَم
اِشتُر دوسالَه بَیتُو اِدَم
گاو گساله نا مُوَیت
اِشتُر دوسالَه نا مُوَیت
دُخت هَستَه انوَخت کیمیا
به هرکه هَستَه نَشَدا
چُوکُن به بَپ دُخت کارشَکِه
تا بَپ و مُم بَشن رضا
دُختُن دِوازَه شُو شَکِه
بوجُن خُوخَش وا بو شَکِه
شَوُن که سرد اِیشُن شَکِه
چا گِردَه خُو ما شُوشَکِه
عیش
وَختِی شَکِه عَیش اُن زَمُن
چِراغ تِرِیک شَو شَکِه بُن
رَک شَوزوخَنجَرنه کمر
دُومار به دَستِش خَیزَرُن
دُومار شَرَفت به خانه اُن
خِوَر شَکِه عَزبا کُنُن
وادَست هَنِیرِی شِنَه بَست
چَکُووپُل به خَیزَرن
مَردُن شَکِه چاک وچِمَک
زَنُن شِنَه گفت با سِنَک
برینج نَه سِینِی شَکَشِی
گُوشتُن شَرِخت مَیتا بِچَک
عَوَل شِنَه تِراشت سَرِی
مَرَه به سَرهَووا گَرِی
دَمراه کِه به دُوما رشَبُرد
جِیمَه مَکِه تَل نه گَرِی
بِراردُ و ما روَل وَل شَکِه
فِنجُن پُراَه سَندل شَگِه
به دَوبَه دُوم چُوکُن شَنا
اَه جُن دُومارچُوک دَرشَکِه
هَنِیرشَنا دُومار سه شَو
سَرهَوشَدا اِشتُربه دَو
نِگَردُومارُن شَکِه بِشت
بَه اِیشُن شَزَه مَندِ یل تِلو
خنجر شَه بَست نَه کِمَرِی
مُریَه ورَک شَوز رُو سَرِی
ساعَت جِیپِی شَنا نَه جیپ
دَگلَه نَزِی بِشت نِگَرِی
جونِی شَشُوشت دَراَه سِرا
زِی پا راستِی تخم مُرگ شَنا
کاشَغ نَه دِل هُرما شَکِه
به هرسه جَنبِش تَوش شَدا
دُومارکه اَه سَرهَوشَهُند
وا سِبَعِی وخَیزَرُن
پول بَرُوسَردُومارشَرِخت
نُمشُن بِلند مَیتا شَه خُوند
اَه وَختِی که اَغد شِنَه بَست
گَومِثلِه طوطی نَه قفس
تاوا خانه نَه وُودِرِن
گَوبَه خواَه دُومارشَکِه زَفت
پیش که بَشِه عَیش خُندَغُن
شَرَه نه شهر به اَهوازَنُن
واچِیدَه شَوزارِیشَمِی
رَسمِرنَه اُن دَور زَمُن
………… گوشه ای از سروده های محمد زبیری، پژوهشگر و بومی سرای جزیره قشم
Δ