در سالهای اواخر دهه شصت دانش آموز دبیرستان بودیم. در جزیره قشم مدرسه می رفتم. در دو سال آخر دبیرستان خیلی قطعی برق داشتیم. اوضاع به این شکل بود که محله ها دو ساعت برق داشتند و دو ساعت خاموشی بود درس خواندن مخصوصا بعد از عید نوروز که هوا گرم می شد و نه […]
در سالهای اواخر دهه شصت دانش آموز دبیرستان بودیم. در جزیره قشم مدرسه می رفتم. در دو سال آخر دبیرستان خیلی قطعی برق داشتیم. اوضاع به این شکل بود که محله ها دو ساعت برق داشتند و دو ساعت خاموشی بود درس خواندن مخصوصا بعد از عید نوروز که هوا گرم می شد و نه خنک کننده ای کار می کرد و نه لامپی روشن می شد کار ساده ای نبود البته پدران ما وقتی می خواستند تشویق کنند می گفتند ما با چراغ نفتی درس خوانده ایم! ولی مگر چقدر درس خوانده بودند؟ مادر من که بی سواد است و پدر هم فقط گواهی پایان ابتدایی دارد و متوسطه را رها کرده است. به این شرایط، کمبود معلم را هم اضافه کنیم. هیچ سالی نبود که کادر مدرسه تکمیل باشد و همه دبیران ما در رشته تخصصی تدریس کنند. یک سال معلم جغرافیا زبان انگلیسی درس می داد و سال دیگر که معلم زبان می آمد دینی را هم می گفت درسی که در کنکور ضریب سه داشت، معلم شیمی هم که همیشه فیزیک و زمین شناسی را تدریس می کرد. نهایتا در سال ١٣٧٠ موفق شدم دیپلم بگیرم قبولی خرداد بودم ولی ۴ درس زیر ١٠ در کارنامه داشتم. آن زمان قانون این گونه بود که اگر معدل ١٠ داشتی نمره بالای ٧ قبولی بود و اگر معدل بالا ١٢ می داشتید دو درس زیر هفت هم می توانستی با تبصره (تک ماده) قبول شوی. اوضاع من این گونه بود و در خرداد ماه قبول شدم اما در کنکور آن سال با وجود اینکه در منطقه محروم (منطقه٣) کنکور می دادم رد شدم. سال بعد با وجود اینکه نمره قبولی کنکور را آورده بودم اما رتبه کنکور تعریفی نداشت. آن سالها استانداری هرمزگان در برخی دانشگاهها و در یکسری رشته های خاص سهمیه داشت و این شد که من به لطف این سهمیه و نه امتیاز مناطق محروم در رشته دبیری زیست شناسی دانشگاه شهید باهنر کرمان پذیرفته شدم. آنجا بود که با دوستان خیلی خوبی از گاوبندی(پارسیان) آشنا شدم و در پایان همان سال به گاوبندی سفر کردم. در تمام چهار سال دانشجویی در کرمان خانه کرایه کرده بودیم و با دوستانی از گاوبندی، فومستان، احشام، زیارت و کوشکنار هم خانه بودیم اما خالد غانم (فرح) در تمام مدت تحصیل هم خانه ثابت بود. خالد اهل روستای فارسی است.
– [ ] بعد از إتمام دوران تحصیل در کرمان در سال ١٣٧۵ در آزمون کارشناسی ارشد برای رشته اقیانوس شناسی دانشگاه اهواز پذیرفته شدم و این باعث شد که از آن زمان به بعد تردد من در مسیر بندرعباس به اهواز با اتوبوسهای بدون کولر و در هوای گرم جنوب شروع شد و هر از گاهی وسط مسیر در پارسیان پیاده می شدم، میهمان دوستان می شدم تجدید خاطره می کردیم و خاطره ای جدید می ساختیم. پارسیان، کوشکنار و فارسی برای من خیلی آشناست، آشنای نزدیک.
– [ ] تا اینکه این روزها بحث جدایی روستای فارسی و چند روستای دیگر از پارسیان به گوش می رسد. توجیه این است که اتفاق بزرگی نمی افتد چند روستای کوچک از غرب استان هرمزگان جدا و به استان فارس داده می شود و در عوض استان فارس به خلیج فارس وصل می شود. اما آیا این همه واقعیت است؟ چرا استان فارس إصراری به جدا کردن دیگر روستاها ندارد چرا سایر روستاها نه؟ گذشته را مرور می کنم و باز می گردم به خاطرات حدود ٢۵ سال پیش دانشجویی در کرمان. یادم هست آن زمان بچه های بندری گلایه می کردند از اینکه معدن فاریاب را با وجود اینکه در شرق هرمزگان واقع است به کرمان واگذار کرده اند، تمام مدیران، مهندسان از کرمان هستند و به طبع تمام نیروی کارگری را نیز از آن استان گرفته اند نتیجتاً استان هرمزگان نه از اشتغال و نه از درآمد معدن هیچ سودی نداشت. اوضاع در پس جدا کردن این روستاها برای منافع کلی استان هرمزگان بس وخیم تر است، چگونه؟
– [ ] هشت سال در استان خوزستان دانشگاه شهید چمران اهواز و دانشگاه علوم و فنون دریایی خرمشهر دانشجو بوده ام و بیست سال است که در مسیر بندرعباس به اهواز یا آبادان در ترددم. در همه این سالها شاهد اتفاقات و تغییرات در این مسیر و خصوصا در منطقه پارس جنوبی (استان بوشهر) هستم. در دوران ریاست جمهوری سیدمحمدخاتمی استفاده از منابع نفت و گازی منطقه عسلویه-پارس جنوبی کلید خورد خیلی زود با حضور شرکت های نفتی بزرگ بین المللی از کشورهای فرانسه، کره جنوبی و بریتانیا سرمایه گذاری و بهره برداری آغاز گردید و طرحهای کلان بالادستی برای توسعه و سرمایه گذاری در این منطقه آماده گردید. در دولت محمود احمدی نژاد به دلیل مناقشات بین المللی و تحریمها این فعالیتها کند شد و شاید هم فرصتی فراهم شد تا لابی سیاستمداران و سرمایه داران استان فارس برای جدا کردن این منطقه شامل این ۵ روستا تلاش کنند. اما چرا این منطقه این همه برای استان فارس مهم است؟ در منطقه عسلویه سرمایه گذاری هنگفتی انجام شده است استان فارس هم زمان با این سرمایه گذاریها با سرمایه گذاری در ساخت یک اتوبان با کیفیت، شیراز و شهرهای استان فارس را به عسلویه وصل کرده است. فاصله زمانی تردد بین شیراز به عسلویه کوتاه شده لذا بسیاری از پیمانکاران ترجیح می دهند نیروی کار و خدمات از جمله خرید مواد غذائی و سایر اقلام را از شیراز تهیه کنند تا بوشهر و به این ترتیب منافعی را برای فارس فراهم نموده است اما سرمایه گذاریها همگی در استان بوشهر و زیر نظر مدیران این استان صورت می پذیرید و این احتمالا لابی قدرت در استان فارس را ارضا نکرده است.
– [ ] مگر قرار است در این ۵ روستای هرمزگانی چه اتفاقی بیافتد؟ اگر از سمت هرمزگان به بوشهر سفر کرده باشید قطعا شاهد بوده اید که در منطقه عسلویه-پارس جنوبی هیچ زمین خالی برای توسعه بیشتر باقی نمانده است تاسیسات تا کنار کوه احداث شده اند لذا برای اجرای طرحهای آتی یا باید وارد عمق بیشتر استان بوشهر شد یا به منطقه همجوار در غرب استان هرمزگان ورود کرد. در اوائل دهه ٨٠ مطالعه و طراحی سایتی تحت عنوان سایت صنایع سنگین انرژی بر توسط شرکتهای مطالعاتی قدر داخلی انجام شد. طبق این طرح قرار است در منطقه ساحلی اماریه یک اسکله بزرگ برای کشتی های بزرگ اقیانوس پیما احداث بگردد مواد خام به اینجا حمل و در این اسکله تخلیه گردد. مواد خام به این سایت انرژی بر که کارخانه های بزرگ فولاد، آلومینیوم و پتروشیمی و … در آن احداث می شود منتقل و محصولات دوباره از همان اسکله به کشورهای دیگر صادر بگردد. سایت انرژی پارس هم انرژی ارزان در اختیار این طرح بزرگ قرار دهد. این سایت صنایع انرژی بر دقیقا میان این ۵ روستا قرار می گیرد. که باید به زودی به استان فارس تحویل شود و تمام مدیریت و منافع آن، متعلق به این استان باشد از سویی همه می دانیم که این صنایع بالقوه می تواند بسیار آلوده کننده و مخرب محیط زیست باشند که این آلودگی هم سهم استان هرمزگان و بوشهر خواهد بود.
– [ ] و جالب اینکه در تمام این مدت آقایان نمایندگان هرمزگان در مجلس حضور داشته اند و در جریان این طرح و همینطور جداسازی بوده اند، اما چرا سکوت کرده اند و موضوع را به مردم استان و فعالین سیاسی اجتماعی استان انتقال نداده اند؟ این سوالی است که ذهن خیلی ها را به خود مشغول کرده و به شایعاتی نیز دامن زده است.
– [ ] ١- بهر حال هر چه بوده الان بازی عوض شده است و همه نمایندگان این دوره مجلس باید همسو با یکدیگر برای منافع استان حرکت کنند.
– [ ] ٢- در کمال تاسف و در غیاب نماینده قانونی مردم بندر لنگه، بستک و پارسیان، یکی از نمایندگان استان بایستی فرماندهی این پاتک را بر عهده بگیرند مطمئنا مردم هرمزگان خصوصا اهالی پارسیان و قشر تحصیل کرده استان با ایشان همراهی خواهند کرد.
– [ ] ٣-در اولین فرصت بایستی نمایندگان هرمزگان با نمایندگان بوشهر، خوزستان وسیستان و بلوچستان یک فراکسیون تشکیل داده و در موارد این چنینی از حمایت همدیگر برخوردار شوند. جناب آقای جادری استاندار محترم با توجه به اینکه سابقه نمایندگی خوزستان را دارند می توانند نقش مهمی در این رابطه إیفا کنند.
– [ ] ۴- نمایندگان هرمزگان و بوشهر با هم بایستی اعتباری ملی تصویب کنند و در بلند مدت منطقه عسلویه-پارس جنوبی بوشهر و سایت صنایع انرژی بر استان هرمزگان را از طریق راه آهن به اسکله های شهید رجایی و شهید باهنر در بندرعباس و شبکه ریلی سراسری کشور متصل شود. از دوران دبیرستان به یاد دارم که برای قبولی در منطقه محروم نیاز به تک ماده هست و این تک ماده امروز ارتباطات است.
– [ ] ۵- شوراها باید طَی طوماری نظر مردم را به مجلس و مقامات بالا اعلام کنند.
– [ ] ۶- اگر موضوع تنها اتصال استان فارس به خلیج فارس است ما موافقیم که لارستان را ضمیمه هرمزگان بکنند و نام استان هرمزگان را به استان فارس جنوبی تغییر دهند.
– [ ] خالد غانم دو دوره نماینده مردم فارسی در شورای روستا بوده است. به خالد و همینطور عبدالله در کوشکنار زنگ زدم. خالد می گفت خیلی دلتنگیم مردم همه دلتنگ و نگران و عصبی هستند. می گفت شب (دوشنبه ٢٣/ ٣/ ٩۵) ۴ماشین از طرف مسئولین شهرستان لامرد به منطقه آمده بودند همانند فاتحان و جهانگشایان پیروز؛ در روستای اکبری به سراغ اولین ماشین که یک دستگاه پژو پارس بود رفتم و پرسیدم شما که هستید و چه می خواهید؟ گفتند موظف نیستیم به شما پاسخ بدهیم صبر کنید فرماندار شما از لامرد تا نیم ساعت دیگر می رسند، در این لحظه بود که مردم عصبی تحملشان را از دست دادند و ماشین را سنگ باران کردند، ماشینهای بعدی را نیز که یک دستگاه مینی بوس، یک دستگاه سمند و یک دستگاه پیکاپ بودند را نیز به همین شیوه فراری دادند. می گفت مردم اینجا بسیار آرام و صبور هستند و این آقایان مدتی است که این گونه رفت و آمدهای مشکوک را دارند ولی این بار اوضاع متفاوت است. به مردم حق می دهم باید هم عصبی و نگران بود، من امروز در جزیره قشم در حال نوشتن این متن بسیار عصبی و نگران هستم، به خالد یا عبدالله یکی شان گفتم من حاضرم قلم و کرسی دانشگاه را بگذارم و کنار مردم قرار بگیرم. این شاید ناشی از روحیه مرز نشینی ما باشد. به عنوان یک جزیره نشین ملی گرا، خاک قشم، هرمزگان و ایران را خط قرمز می دانم و هر زمان صحبت جدایی خاک شود نمی توانیم مانند یک جنتلمن بنشینیم و رفتار کنیم.
– [ ] خالد را باید همه جوره حمایت کرد هم او و هم اعضای شورا در این ۵ روستا، باید حضوری یا در فضای مجازی حمایت شوند. آنها نباید احساس کنند تنها هستند. باید باور کنند روستاهای فارسی، سروباش، اکبری، تنبو شمالی و جنوبی یعنی همه هرمزگان.
– [ ] حال شما قضاوت کنید استان پهناور و برخوردار فارس، ۵روستای کوچک عرب نشین در غرب استان هرمزگان را برای چه می خواهد؟ آیا برای وصل شدن به دریا، آیا رفع محرومیت از مردم این روستاها و کمک به آبادانی استان محروم هرمزگان؟ یا چنگ اندازی به ثروت و منافع کلان سایت صنایع انرژی بر در غرب استان محروم هرمزگان ؟ به توسعه فکر می کنم و این سوال همیشگی که برای رفع محرومیت از استان به چه فاکتوری نیاز هست؟ ثروت، آگاهی یا تک ماده؟
– [ ] باید منتظر ماند و دید مردان میانه رو استان در مجلس چه می کنند؟ آیا موفق می شوند در همراهی با مردم این بلا را دفع کنند؟
محمدشریف رنجبر
عضو هیات علمی دانشگاه هرمزگان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
Δ