دور از دریا نمی‌توانم زندگی کنم

عباس عبدی :من به جنوب رفتم به خاطر تعهد خدمتی که به شیلات داشتم. بعدتر فهمیدم دور از دریا نمی‌توانم زندگی کنم. دو سالی هم در شمال و اطراف بندر انزلی بودم. اما دریای شمال آن فضا را که حدود دوهزار کیلومتر ساحل و دسترسی به دریای عمان و از آن‌ جا به اقیانوس هند […]

عباس عبدی :من به جنوب رفتم به خاطر تعهد خدمتی که به شیلات داشتم. بعدتر فهمیدم دور از دریا نمی‌توانم زندگی کنم. دو سالی هم در شمال و اطراف بندر انزلی بودم. اما دریای شمال آن فضا را که حدود دوهزار کیلومتر ساحل و دسترسی به دریای عمان و از آن‌ جا به اقیانوس هند دارد در ذهن تداعی نمی‌کند.

داستان‌های عباس عبدی عموماً در جزایر جنوبی ایران و از زبان مردی که دور از خانواده‌اش در آنجا کار می‌کند، روایت می‌شوند. از او مجموعه داستان‌های کوتاه «قلعه پرتغالی»، «دریا خواهر است» و «باید تو را پیدا کنم» توسط نشر چشمه و رمان نوجوان «شناگر» توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است. عباس عبدی همچنین داستان‌هایی در ماهنامه هفت، عصر پنج‌شنبه، زنده‌رود و… دارد. او چند سال است وبلاگ «راه آبی» را نیز می‌نویسد. به بهانه انتشار جدیدترین مجموعه داستان او، «پرنده‌های هلندی» گفت‌وگویی با او داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

راوی داستان‌ها که اکثراً اول شخص است، کمتر ساکن و بیشتر در سفر است. حتی به نظر می‌رسد مخاطب با نویسنده در نقش راوی در سفر و پرسه‌هایش سهیم شده است. به نظر شما تجربه شخصی و مستقیم وقایع و بیان آنها توسط راوی-نویسنده در داستان ارتباط نزدیکتری با مخاطب برقرار می‌کند؟

به نظرم نویسنده همچنان که نوشتن را به عنوان حرفه و شغل انتخاب می‌کند لازم است تا اندازه قابل ملاحظه‌ای مثل شخصیت‌های داستانی‌اش زندگی کند. چرا ما شخصیتی را در داستانمان انتخاب می‌کنیم و او را روایت می‌کنیم؟ دیدن و سفرکردن به مکان ها هم از آن جمله است. البته این تماشا و بازتاب با عکاسی از مناظر و مرایا و چهره‌ها فرق دارد. چرا که نویسنده تخیل خود را در بازتاب آن چه دیده داخل می‌کند و چه بسا وجه تخیل در بسیاری از گوشه‌های روایت بر واقعیت واقعاً موجود غلبه دارد. نویسنده می‌بیند، احساس می‌کند و انتخاب می‌کند. اغلب هم برای داستانی کردن ملاحظات خود در واقعیت آن‌ها دست می‌برد یا در لفافی از تخیل می‌پیچد.
بعضی نویسندگان که در گذشته به واقعیت رئال محیط اطراف‌شان وفاداری زیاد نشان می‌دادند، از رئالیسم به عنوان محک و وسیله‌ی ارزیابی آنچه نوشته‌اند استفاده کرده‌اند. آن‌ها همواره از خود می‌پرسند این که من نوشته‌ام چه قدر با واقعیت موجود تطابق دارد. من البته تا این حد وفاداری به رئالیسم را نمی‌پسندم. به نظرم کارکرد لحن و زبان و در مواردی ایجاز ابزار نویسنده در اعمال تغییر در واقعیت است. همچنین امکاناتی تکنیکی که نویسنده در داستان‌نویسی مدرن و پست مدرن در اختیار می‌گیرد تا روایت جذاب‌تری از واقعیت واقعاً موجود ارائه دهد. سفر و پرسه‌زدن راوی‌های داستان‌هایم نوعی سرک کشیدن به جهان بزرگ پیرامونم است و برای من که همیشه در فکر سفرم یک واقعیت مسلط بیرونی هم هست.

خاطره و خیال در داستان‌های این مجموعه پررنگ‌تر از فضای رئال هستند. برای استفاده از این عناصر در داستان کوتاه چه محدودیت‌هایی قائل هستید؟

این که اشاره می‌کنید البته با جهان فانتزی بسیار فاصله دارد. من میخ چادرم را در زمین فرو می‌کنم و آسمان را با ستاره‌هایش سقف دست نیافتنی روایت‌هایم می‌دانم. شاید زندگی طولانی در جنوب و کنار دریا این حس را قوت بخشیده و به آن جان ابدی داده است. شاید هم این وجه دیگری از خصوصیات همان سفرها باشد. در هر حال به نظرم تأثیر مکان بر این جنبه‌ای که اشاره کردید غیرقابل تردید است و خاطرات رنگارنگ دوران کودکی و خیال‌پردازی‌های مخصوص این دوران گریز ناپذیرند. شاید هم نوشتن برای کودکان و نوجوانان این وجه را پر رنگ‌تر کرده است. ناگفته نماند که زندگی در شهری مثل آبادان و جایی چون جزیره قشم که جغرافیای منحصر به فرد خود را داشته و دارند در این مورد قابل توجه‌اند. نویسندگان آبادانی تحت تأثیر جنبش کارگری دهه‌های بیست و سی و بعد از آن و با الهام از آثار ترجمه شده‌ی داستان‌نویسی مدرن به گونه‌ای در یک مجموعه جا می‌گیرند و شاید اگر جنگی اتفاق نمی‌افتاد و آن آبادان از بین نمی‌رفت آن مدل نوشتن همچنان ادامه می‌یافت. اما در جزیره‌ی قشم دریا حرف اول را می‌زند و سفر جزء تفکیک ناپذیر زندگی و تفکر ساحل‌نشینان است.

اقلیم جنوب، کم و بیش هنوز بستر داستان کوتاه‌های شماست. نویسنده‌های جوان‌مان که تجربه زیستن و آشنایی با اقلیم و بوم خاصی را ندارند و همیشه در شهری بزرگ و در فضای بسته و محدود آپارتمان زندگی کرده‌اند چطور می‌توانند بستر و موضوع خلاقی برای داستانشان پیدا کنند و از تکرار فضای شهر و یکنواختی شخصیت‌ها و لحن‌هایشان رها شوند؟

انتخاب من از ناچاری نبود. من به جنوب رفتم به خاطر تعهد خدمتی که به شیلات داشتم. بعدتر فهمیدم دور از دریا نمی‌توانم زندگی کنم. دو سالی هم در شمال و اطراف بندر انزلی بودم. اما دریای شمال آن فضا را که حدود دوهزار کیلومتر ساحل و دسترسی به دریای عمان و از آن‌ جا به اقیانوس هند دارد در ذهن تداعی نمی‌کند. بنابراین به جنوب برگشتم والان بیش‌تر از سی سال است در این خطه زندگی می‌کنم. حتی وقتی هم ارتباطم با دریا مستقیم نبود در عسلویه و نخل تقی ماندم و جغرافیای این جا را تجربه کردم.

در بعضی از داستان‌های این مجموعه استفاده از زبان شاعرانه و توصیف‌های تصویری خیلی پررنگ و در بقیه نثر روان و روایت قصه‌گو است. به نظر شما تجربه‌ورزی در استفاده از زبان و فرم، نویسنده را از رسیدن به سبک و امضای خودش دور می‌کند؟

در مورد نویسنده‌های دیگر، خصوصاً نویسنده‌های جوان توصیه‌ی من همان چیزی است که بورخس در جایی به تأکید گفته: «از چیزی بنویسید که خوب می‌شناسید.» زندگی در آپارتمان و شهر به خودی خود محدودیتی ایجاد نمی‌کند. مهم این است به جای جستجو در سطح به عمق بزنیم. گرچه متأسفانه در حال حاضر به دلایلی روشن همه سعی دارند در شهر باشند و به امکانات شهر دسترسی داشته باشند. اما بهای نویسنده شدن و پیدا کردن عرصه برای داستانسرایی همین است که متأسفانه کمتر کسی حاضر به پرداخت این بهاست. آن‌ها هم که در مقطعی می‌درخشند خیلی آسان اسیر وسوسه‌های شهر و روابط و آدم‌های مثلاً تهران ۱۰-۱۵ میلیون نفری یا شهرهای دیگر می‌شوند فرصت و ویژگی‌های خود را می‌سوزانند.

آیا اساساً برای نویسنده داستان کوتاه صاحب‌سبک بودن را الزامی می‌دانید؟
سبکی اگر وجود داشته باشد همین استفاده از امکانات مختلف زبان و لحن در بیان فضای مشترک مورد نظر است. رنگ‌آمیزی و ارائه سطوح مختلف داستان‌پردازی و گاهی هم مثل من تجربه ورزی در زبان کمک می‌کند با طیف گسترده‌تر خوانندگان در ارتباط قرار بگیرید. همچنین طریقی است برای ایجاد صمیمیت در روایت و آشتی‌دادن مخاطب  ایرانی با داستان. لذا سبک با دیدگاه ایدئولوژیک دو چیز متفاوت است.

به نظر شما بزرگترین آفت داستان کوتاه فارسی در حال حاضر چیست؟
داستان کوتاه دنیای متنوع و پیچیده‌ای دارد و برای ارائه‌ی اثر خوب توجه به همه‌ی امکانات روایی اهمیت دارد. شاید توجه بیش از حد به سلیقه‌ی مخاطب به سمت نوعی آسان‌گیری برود که باید از آن پرهیز کرد. به هرحال سنت داستان‌نویسی در کشور ما هنوز نوپاست و مشکلات خاص زبان فارسی و نویسنده فارسی زبان که ارتباط او را با مخاطب در نقاط دیگر دنیا حل نشده باقی گذاشته از مسائلی است که دچارش هستیم. توجه کنیم که تیراژ کتاب‌های داستانی ما حدود کمتر از هزار تاست و این جای ادعای زیادی باقی نمی‌گذارد. در حال حاضر با وجود همه‌‌‌ی تلاش‌ها آثار ما از حد مرزهای جغرافیایی‌مان فراتر نمی‌رود.

منبع: ایبنا